خلاص ...
ارسال شده در شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, - 17:41

چه ساعتِ خفقان آور مرموزی مانند عقربی دچارِ ه آتش ..خودم را خلاص خواهم کرد.


نويسنده عسل

 


امده ام
ارسال شده در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, - 10:16

آمده ام ای شاه پناهم بده...

 

چه حال غریبی دارم یاضامن آهو.... منم ضمانت کن


نويسنده عسل

 


قدم ب گذشته ی جدید من
ارسال شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, - 15:59

خدایا چه آرامشی داره این خونه قدیمیه یه دوست قدیمی نمیدونم چرا ولی...

هروقت  اینجا میام یه حس آرامش عجیب میگیرم

تنها جایی که وقتی میام دلم نمیخواد  زود برگردم...


نويسنده عسل

 


منم من
ارسال شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, - 17:18

این روزهامثل تنهایی خودم چقدر بدبختم خدا..... بشنو ...


نويسنده عسل

 


تبریک...
ارسال شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, - 16:5

نمیدونم چرا ولی واقعا بعضی از اونایی که کنارمن و مجبورم تحملشون کنم و هر روز ک بیشتر میگذره بیشتر حالم ازشون بهم میخوره اینم ی جورشه دیگه عذاب کشیدن ولی باریکلا ب خودم که اینقدر تحمل داشتم و ازش خبر نداشتم تبریک ب خوده خودم..


نويسنده عسل

 


یادداشتی از بهترین دوستم.....
ارسال شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, - 17:30

این دست نوشته یکی از دوستام تو دفترچه خاطراتش که ب من هدیه داد قبل رفتنش .... خدا رحمتش کنه

بنام خدا

ساعت 12.30دقیقه نصف شبه روزدوم ماه رمضان

داشتم ب این فکرمیگردم که چرا ن یا ما نمیدونم نظر خودمو میگم

باید همیشه ی خدا توی زندگیمون بد بیاریم

از وقتی خودموشناختم هیچ وقت از زندگیم راضی نبودم 

همیشه توی زندگی مایه مشکلی هست

حتی یک روزبرای رضای خدا ما آرامش نداریم

من الان همین 5 تیری که گذشت شدم 19 ساله

تو ی خانواده ای بزرگ شدم که دختر هیچ ارزشی نداره

همیشه هرچی خواستم برام مهیا شده اما

هیچ وقت ارامش نداشتم حتی یک ساعت

توی دنیای پر از استرس زندگی کردم

هیچ وقت مثل دخترای دیگه

که اندازه سنشون رفتارمی کنن نبودم

همیشه بزرگتر از سنم رفتارمیکنم

شاید چون از اول اینجوری بار اومدم

نمیتونم مثل دخترای دیگه از زندگی و چیزی که دارم

راضی باشم

ازوقتی که یادم میاد مادر بالای سرم نبوده همیشه

ب دخترای هم سن وسالم که با مادراشونن دروغ چرا حسودیم میشه

ب پری و مرضیه

توی ذهنم یه خانواده ساختم که با اونا زندگی میکنم 

خدایا کمکم کن.......


نويسنده عسل

 


مشق بچگی...
ارسال شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, - 3:43

باز من

خط خطی تر از تمام مشق های

بچگی شدم....{-35-}


نويسنده عسل

 


ماه مهربان
ارسال شده در جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, - 12:27

درزمستانی که بی هنگام آمده بود

وابرهایی که ناغافل،

تو

بهاررابه پنجره ام هدیه کردی

وماه مهربان را

به دست هایم{-35-}


نويسنده عسل

 


مرا....
ارسال شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, - 23:32

پنجره ای رو به دیوارم

همان قدر ساکت

همان قدر کور

همان قدر تنها

که هیچ کس مرا باز نمی کند..!


نويسنده عسل

 


ویران
ارسال شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, - 8:51

"طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام"


نويسنده عسل

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد